اینک مواقف عرفات است بنگرش


اینک مواقف عرفات است بنگرش

طولش چو عرض جنت و صد عرض اکبرش
طولش چو عرض جنت و صد عرض اکبرش
دهلیز دار ملک الهی است صحن او
دهلیز دار ملک الهی است صحن او
فراش جبرئیلش و جاروب شهپرش
فراش جبرئیلش و جاروب شهپرش
نوار لله از تف نفس و آه مشعلش
نوار لله از تف نفس و آه مشعلش
حزب الله از صف ملک و انس لشکرش
حزب الله از صف ملک و انس لشکرش
پوشندگان خلعت ایمان گه الست
پوشندگان خلعت ایمان گه الست
ایمان صفت برهنه سروان در معسکرش
ایمان صفت برهنه سروان در معسکرش
گردون کاسه پشت چو کف گیر جمله چشم
گردون کاسه پشت چو کف گیر جمله چشم
نظاره سوی زنده دلان در کفن درش
نظاره سوی زنده دلان در کفن درش
از اشکشان چو سیب گذرها منقطش
از اشکشان چو سیب گذرها منقطش
وز بوسه چون ترنج حجرها مجدرش
وز بوسه چون ترنج حجرها مجدرش
از بس که دود آه حجاب ستاره شد
از بس که دود آه حجاب ستاره شد
بر هفت بام بست گذرها چو ششدرش
بر هفت بام بست گذرها چو ششدرش
بل هفت شمع چرخ گداران شود چو موم
بل هفت شمع چرخ گداران شود چو موم
از بس که تف رسد ز نفس های بیمرش
از بس که تف رسد ز نفس های بیمرش
جبریل خاطب عرفات است روز حج
جبریل خاطب عرفات است روز حج
از صبح تیغ و از جبل الرحمه منبرش
از صبح تیغ و از جبل الرحمه منبرش
سرمست پختگان حقیقت چو بختیان
سرمست پختگان حقیقت چو بختیان
نی ساقیی پدید نه باده نه ساغرش
نی ساقیی پدید نه باده نه ساغرش
با هر پیاده پای دواسبه فلک دوان
با هر پیاده پای دواسبه فلک دوان
سلطان یک سوارهٔ گردون مسخرش
سلطان یک سوارهٔ گردون مسخرش
در پای هر برهنه سری خضر جان فشان
در پای هر برهنه سری خضر جان فشان
نعلین پای هم سر تاج سکندرش
نعلین پای هم سر تاج سکندرش
تا پشت پای سوده لباس ملک شهی
تا پشت پای سوده لباس ملک شهی
همت به پشت پای زده ملک سنجرش
همت به پشت پای زده ملک سنجرش
خاک منی ز گوهر تر موج زن چو آب
خاک منی ز گوهر تر موج زن چو آب
از چشم هر که خاکی و آبی است گوهرش
از چشم هر که خاکی و آبی است گوهرش
آورده هر خلیل دلی نفس پاک را
آورده هر خلیل دلی نفس پاک را
خون ریخته موافقت پور هاجرش
خون ریخته موافقت پور هاجرش
استاده سعد زابح و مریخ زیر دست
استاده سعد زابح و مریخ زیر دست
حلق حمل بریده بدان تیغ احمرش
حلق حمل بریده بدان تیغ احمرش
گفتی از انبیا و امم هر که رفته بود
گفتی از انبیا و امم هر که رفته بود
حق کرده در حوالی کعبه مصدرش
حق کرده در حوالی کعبه مصدرش
قدرت رحم گشاده و زاده جهان نو
قدرت رحم گشاده و زاده جهان نو
بر ناف خاک ناف زده ماده و نرش
بر ناف خاک ناف زده ماده و نرش
زمزم بسان دیهٔ یعقوب زاده آب
زمزم بسان دیهٔ یعقوب زاده آب
یوسف کشیده دلو ز چاه مقعرش
یوسف کشیده دلو ز چاه مقعرش
بل کافتاب چرخ رسن تاب از آن شده است
بل کافتاب چرخ رسن تاب از آن شده است
تا هم به دلو چرخ کشد آب اخترش
تا هم به دلو چرخ کشد آب اخترش
و آن کعبه چون عروس کهن سال تازه روی
و آن کعبه چون عروس کهن سال تازه روی
بوده مشاطهٔ به سزا پور آزرش
بوده مشاطهٔ به سزا پور آزرش
خاتونی از عرب، همهد شاهان غلام او
خاتونی از عرب، همهد شاهان غلام او
سمعا و طاعه سجده کنان هفت کشورش
سمعا و طاعه سجده کنان هفت کشورش
خاتون کائنات مربع نشسته خوش
خاتون کائنات مربع نشسته خوش
پوشیده حله و ز سر افتاده معجرش
پوشیده حله و ز سر افتاده معجرش
اندر حریم کعبه حرام است رسم صید
اندر حریم کعبه حرام است رسم صید
صیاد دست کوته و صید ایمن از شرش
صیاد دست کوته و صید ایمن از شرش